معنی سنایی غزنوی
حل جدول
اولین کسی که عرفان را وارد شعر فارسی کرد
سنایی
شاعر عصر غزنوی
سراینده کارنامه بلخ
شاعر و عارف قرن ششم
اثری از سنایی غزنوی
عقلنامه
لغت نامه دهخدا
غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) (حکیم...) مجدودبن آدم سنائی:
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن مرده نوی.
مولوی.
رجوع به سنایی شود.
غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) محمودبن سبکتگین را گویند. (از آنندراج):
ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی
کآن بنده ٔ نیاز شد و این غلام ناز.
ملاشانی تکلو (از آنندراج).
چون این زاری به گوش غزنوی خورد
سرش غوطه به خون دل فروبرد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به محمودبن سبکتگین غزنوی شود.
غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) محمدبن محمود قاضی غزنوی، ملقب به معین الدین و مکنی به ابوالعلاء. او راست: کتاب «سرالسرور» در ذکر شعرای زمان خود. (از کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 987).
غزنوی. [غ َ ن َ] (ص نسبی) منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود.
- سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود.
غزنوی. [غ َ ن َ] (اِخ) (متوفی به سال 582 هَ. ق. = 1186م.) عالی بن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی، ملقب به تاج الشریعه، فقیهی حنفی و مفسر بود. او راست «تفسیر قرآن » در دو جزء. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 461).
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
از مردم غزنه (غزنین): سلطان محمود غزنوی،
معادل ابجد
1204